شبانه هایم را با تو قسمت میڪنم آرامش و سڪوتش از تو بے تابے و بیقرارے اش از من آخرش برایت از دل شب شعر و غزل مے آورم و تو نیز برایم دلدادگے و شیدایے را لبهای ما احساس عمیق عشق را نابلدند بیا تا مصاحبتی عاشقانه چشمهایمان را به هم تعارف کنیم و ریز گردهای عشقِ من به تُ در همه جاپخش شده بد نیست اگر مبتلایم بشوی من بعید میدانم تو این شب ها را تنهایی بگذرانی وگرنه چطور ممکن است عکسی خاطره ای تشابه اسمی عطری حتی یک دلتنگیِ ساده ی لعنتی تو را به سمت من هول ندهد عشق من با انگشتهای کشیده پیانو مینواخت من پابه پای پونههای وحشی میرقصیدم باران میآمد بهار نارنجها همه مست هوا هوای تو بود و گاهی خوابت را میبینم بیصدا بیتصویر مثلِ ماهی در آبهای تاریک که لب میزند و معلوم نیست حبابها کلمهاند یا بوسههایی از دلتنگی قشنگترين تعریفی كه از رابطه لانگ دیستنس شنيدم : او را لمس نکردم ولی میتوانم دوست داشتنش را با تمامِ وجودم حس کنم عشق تنها چیزیست که نیازی به چشم ندارد
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق,
|